English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7314 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
double standard U قواعد تبعیض امیز وسخت گیرمخصوصا نسبت بجنس زن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
discriminatory U تبعیض امیز
discriminating monopoly U انحصار تبعیض امیز
prejudicious U زیان رسان تبعیض امیز
prejudicial U زیان رسان تبعیض امیز
prejudice U قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
prejudices U قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
discriminate against someone U نسبت به کسی تبعیض کردن
percentages U نسبت حرکات موفقیت امیز
percentage U نسبت حرکات موفقیت امیز
bighead U عقیده اغراق امیز شخص نسبت بخودش
in kind U بجنس
heterosexuality U علاقه بجنس مخالف
sinter U بستن وسخت شدن
stiffenj U سفت وسخت کردن
To stand firm. To stick to ones gun. U سفت وسخت ایستادن
To be most insistent. To hold tight. U سفت وسخت چسبیدن
ages U سرد وسخت کردن فولاد
age U سرد وسخت کردن فولاد
bluenose U ادم متعصب وسخت گیر
catalepsy U تصلب وسخت شدن عضلات
rat race U عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
carry the ball <idiom> U قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
sandalwood U چوب محکم وسخت صندل سفید
sandalwoods U چوب محکم وسخت صندل سفید
hard as nails <idiom> U ازلحاظ جسمانی قوی درشت وسخت
to be round with any one U با کسی رک حرف زدن وسخت گیری کردن
leverage U نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan U توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law U جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
muscle bound U دارای عضلات سفت وسخت غیر قابل ارتجاع
liftjet U توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
antagonistic U خصومت امیز رقابت امیز
admonitory U نصیحت امیز توبیخ امیز
gratulant U تهنیت امیز تبریک امیز
incriminatory U تهمت امیز اتهام امیز
tricky U خدعه امیز مهارت امیز
trickiest U خدعه امیز مهارت امیز
expostulatory U سرزنش امیز تعرض امیز
trickier U خدعه امیز مهارت امیز
suasive U ترغیب امیز تحریک امیز
attributable U قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata U برحسب نسبت معین بهمان نسبت
blockbuster U بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
blockbusters U بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
martinet U ادم با انضباط وسخت گیر سخت گیری وانضباط خشک منجنیق سنگ انداز
martinets U ادم با انضباط وسخت گیر سخت گیری وانضباط خشک منجنیق سنگ انداز
regvlarity U مطابقه با قواعد
fleming's rules U قواعد فلمینگ
precendence rules U قواعد تقدم
rules U قواعد بازی
selection rules U قواعد گزینش
physically U با قواعد طبیعی
commutation rules U قواعد جابجایی
hund rules U قواعد هوند
dialectically U مطابق قواعد منطق
phonetically U از روی قواعد صدا
rules of football U قوانین یا قواعد فوتبال
inference rule U قواعد استنتاج [منطق]
rules for forming plurals U قواعد جمع بندی
nationallism U مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
unjust discrimination U تبعیض
prejudice U تبعیض
prejudices U تبعیض
discrimination U تبعیض
formats U قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
geometrize U از روی قواعد هندسی کارکردن
geometrize U با قواعد هندسی درست کردن
formats U قواعد دستورات زمان اسمبلی
format U قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
format U قواعد دستورات زمان اسمبلی
rule of inference, U قواعد استنتاج [منطق] [ریاضی]
transformation rule U قواعد استنتاج [منطق] [ریاضی]
prejudice U تبعیض کردن
prejudices U تبعیض کردن
racial discrimination U تبعیض نژادی
rate discrimination U تبعیض نرخ
price discrimination U تبعیض قیمت
unjust discrimination U تبعیض کردن
discriminator U قائل به تبعیض
discrimination U تبعیض کردن
indiscrimination U عدم تبعیض
segregation U تبعیض نژادی
sex discrimination U تبعیض جنسی
unbiased U بدون تبعیض
racism U تبعیض نژادی
sexism U تبعیض جنسی
illegal U دستور برنامهای که در قواعد زیان نباشد
lawmerchant U قواعد واصول قدیم معاملات بازرگانی
syntactic U طبق قواعد صرف ونحوی ترکیبی
grammatical U صرف و نحوی مطابق قواعد دستور
syntactical U طبق قواعد صرف ونحوی ترکیبی
disassemble U ارسال دستورات کد ماشین به قواعد اسمبلی
pedantry or pedantism U پیروی ازعلم کتابی یا قواعد نظری
unprejudiced U بدون تبعیض یا طرفداری
perfect price discrimination U تبعیض قیمت کامل
discriminative U وابسته به تبعیض یا تمیز
forejudge U تبعیض قائل شدن
forjudge U تبعیض قائل شدن
discriminates U تبعیض قائل شدن
option of contract invalid in part U خیار تبعیض صفقه
discriminate U تبعیض قائل شدن
price discriminating monopoly U انحصار تبعیض قیمت
discriminated U تبعیض قائل شدن
indiscriminate U ناشی از عدم تبعیض
Pay attention to the house rules [hazard statements] . U توجه بکنید به قواعد جایگاه [اظهارات خطر] .
segregates U تبعیض نژادی قائل شدن
preference U تبعیض متقلبانه بین غرماء
preferences U تبعیض متقلبانه بین غرماء
segregating U تبعیض نژادی قائل شدن
segregate U تبعیض نژادی قائل شدن
IMA U سازمان تخصصی که حاوی موضوعاتی مثل قواعد زبان
grammatical error U استفاده نادرست از قواعد زمان برنامه نویسی کامپیوتر
extends U روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
extend U روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
extending U روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
without distinction of sex U بدون تبعیض جنسی اززن ومرد
to tread on somebody's foot <idiom> U برای کسی تبعیض قائل شدن
bias U تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
biases U تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
propriety U قواعد متداول ومرسوم رفتارواداب سخن مراعات اداب نزاکت
inferences U مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده
inference U مجموعه قواعد در سیستم خبره برای کاهش اهداف یا نتایج داده
illegal U دستور یا فرآیندی که پروتکل سیستم کامپیوتری یا قواعد زبان را دنبال نمیکند
dumping U سیاست تبعیض قیمت در تجارت بین الملل
infix notation U روش قواعد برنامه نویسی کامپیوتر که عملگرها درون عملوندها هستند مثل D-C یا x+y
formatter U سخت تافزار یا نرم افزاری که متن را طبق قواعد مشخصی مرتب میکند
anti dumping U مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
biotechnology U ان قسمت از مباحث فنی که مربوط به اعمال قواعد زیست شناسی درانسان وماشین الات است
prepossess U تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
protocols U ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
protocol U ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
military testament U وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
information U داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی
phrenologically U ازروی علم براهین جمجمه موافق قواعد این علم
restatement of the law U مجموعه قواعد حقوقی مجموعه اخرین تفسیرهای ارائه شده برای قوانین
technocracies U حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
technocracy U حکومت دارندگان حکومت تکنوکراسی سیستمی که زمامداران در ان از میان کارشناسان و دانشمندان انتخاب می شوند و امورجاریه را از طریق فنی و برمبنای قواعد فیزیکی لایتغیراداره می کنند
synaloepha U هم امیز
murmurous U غر غر امیز
synalepha U هم امیز
contiguous zone U منطقهای ازابهای متصل به ابهای ساحلی کشور را گویند که هرچند قواعد مربوط به ابهای ساحلی در مورد انها رعایت نمیشود ولی برای کشورمجاور در محدوده ان حقوق استیلایی خاص و محدودی وجود دارد
conciliar U توط ئه امیز
contrarious U مخالفت امیز
insidious U دسیسه امیز
unholy U کفر امیز
competitive U رقابت امیز
praiseful U ستایش امیز
supplicatory U التماس امیز
curmudgeonly U خست امیز
pacific U مسالمت امیز
antagonistic U مخالفت امیز
competitiveness U رقابت امیز
vexatious U رنجش امیز
pejorative U تحقیر امیز
vituperatory U توبیخ امیز
complimentary U تعریف امیز
dogma U عقایدتعصب امیز
advised U مصلحت امیز
sardonically U طعنه امیز
dogmas U عقایدتعصب امیز
slanderous U افترا امیز
peaceful U صلح امیز
preachy U موعظه امیز
corruptive U فساد امیز
peaceful U مسالمت امیز
tolerant U مدارا امیز
prankful U شوخی امیز
mysterious U اسرار امیز
vituperatory U سرزنش امیز
conciliative U صلح امیز
pacificatory U صلح امیز
confusional U اغتشاش امیز
magic U سحر امیز
consultatory U مشورت امیز
inculpatory U تهمت امیز
criminative U تهمت امیز
partial U غرض امیز
vindicative U حمایت امیز
speculative U احتکار امیز
mythical U افسانه امیز
diverting U تفریح امیز
affeluo'so a U عاطفه امیز
sniffy U اهانت امیز
afflictive U مصیبت امیز
affrontive U توهین امیز
sardonic U طعنه امیز
affrontive U دشنام امیز
tolerantly U مدارا امیز
tragical U مصیبت امیز
traitorous U خیانت امیز
amusive U تفریح امیز
applausive U تحسین امیز
approbative U تحسین امیز
approbatory U تحسین امیز
adversative U نقض امیز
catastrophic U فاجعه امیز
adventurously U بطورمخاطره امیز
glamorous U طلسم امیز
gratulatory U تهنیت امیز
beatific U سعادت امیز
Recent search history Forum search
1Social worker job is to serve everyone without any discrimaintion
2In order to be interesting you have to be mean
1glamorous
1 facing man power issue if some day my rigger will be free I provide you, project in on going and I send rigger to Jalalabad and Kundoz I am also
2کلمه با جمله چه فرقی دارد
2ظروف یکبار مصرف بصورت عامیانه به انگلیسی چی میشه
0سر کسی کلاه گذاشتن
0 دستگاه یو پی اس چیست و چه وظیفه ای در سازمان دارد؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com